سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادش بخیر

ارسال‌کننده : مریم در : 87/11/6 11:19 صبح

سلام

دیروز رفته بودم مرکز مخابرات شهید نهری بعد از اون جایی که متنتظر یه نفری بودم

زیر برفم جایی نداشتم برم گفتم به بهانه مدارکم برم دبیرستانمون

دبیرستان ما ( امام صادق) قبلا فاز 4 شهرک خیابون زرافشان بود

یه مدرسه نقلی ولی دوست داشتنی

از همون سال اولم به ما وعده می دادن که سال دیگه می ریم مدرسه جدید

نشون به اون نشون که من الان سال چهارم دانشگاهم و تازه امسال تابستون مدرسه نقل مکان کرده

الن مدرسه رفته خیابون هرمزان کنار خوابگاه بچه ها

خیلی بزرگ و خفن بود ولی حیاطش کاملا بی خود بود

تازه اون خانوم مسئول بوفه مون هنوز تو بوفه کار می کرد.

از خدمتگزار های مدرسه فقط یکی مونده بود. همچین پریدیم تو بغل هم که نگو

بیشتر معلم ها رفته بودند

ولی خانوم فراهانی هنوز بود

ناظم ها عئوض نشده بودند

خانوم عسگری پور همچنان سنگکر رو حفظ کرده بود

خانوم نوری اون روز نبود همیشه به من تاکیید می کرد که شبیه جاریش هستم و اون جاریش رو خیلی دوست داره

ختنوم یزدان پناه شیمی رو دیدم

اینقدر تحویلم گرفت که %100 قرمز شده بودم

کلی از استعداد های متنوع من حرف زد

بعدم خانوم اقتصاد رو دیدم. معلم ریاضی اول و دومم

اینقدر ازش می ترسیدیم که یه بار سر کلاس اول یکی از دوست هامو از کلاس انداخت بیرون، من زدم زیر گریه.

ولی مدرسه جدید با همه لوکس بودنش برام خفه و غریبه بود

اصلا دوستش نداشتم

مدرسه قدیممون خیلی با صفا تر بود

با اینکه زر افشان فوق العاده محله اعیونی بود

ولی نمی دونم چرا سایه این برج های هرمزان مدرسه جدید رو اینقدر گنده دماغ نشون می داد!

از همه اینها گذشته جالب ترین قسمتش برخورد بچه های دبیرستان با من بود

واسشون به فارغ التحصیل دبیرستان که الان ترم هفته خیلی عجیب غریب بود!

نمی دونمم چرا!

اما ما خیلی از اینها مثبت تر بودیم، خیلییییییییی




کلمات کلیدی :